اولین روز پدری بود که محسن بابا شده بود برای بابا محسن جشن گرفتیم
اش نذری
وقتی متوجه شدیم که صاحب فرزند می شیم من وبابا برای سلامتی شما یه اش کنار باب المرادنذر کردیم امروز نذرمون را به جا اوردیم خیلی عالی بود همه فامیل رو دعوت کرده بودیم
6ماهگی
عزیزم اینجا شش ماهه هستی موقع واکسنه 6 ماهگیته و امروز یه مروارید داری بنام دندون امروز همه خوشحال شدیم از دیدن مرواریدت
اش دندون
پنج ماهت بود برای دندونات اذیت میشدی خاله لیلا ومامانی برات اشی بنام اش دندون پختند من وبابا هم بین فامیل تقسیم کردیم عزیز دلم عاشقتیم این کرییره رو سیسمونیته زیاد توش نخوابیدی اخه خیلی تحرک داشتی طاقت نمیوردی اروم توش بخوابی
گل برای گل
بابایی از روستا گل محمدی اورده بود سرت ریختیم امسال تابستون اولته گرما زده نشی خوشگل مامان عاشقتم روز به روز زندگیه منو وبابا رو قشنگتر میکنی فدات بشم الهی ی ی ی ی ی