هانيه جان

هانيه جان جان تا این لحظه 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن دارد

مهمونی

سلام به دختر گلم عزیزم الان شما خواب هستی منم پای لپ تاپ نشستم و میخوام برات چند خطی بنویسم عزیزم دیشب مراسم داشتیم ما مراسم زیاد داریم چون جمعمون زیاده وهمیشه خاله ها ودایی ها کربلا یا مکه میرن ومیان مراسمامون زیاده و خیلی خیلی هم مهمونیهامون خوش میگذره دیشب هم سمیرا و شوهرش از کربلا اومده بودن مراسم داشتیم بعداز ظهر از چندین دست لباسهای شیکت یکی رو تنت کردم و همگی رفتیم زیارت بعد از روضه خوانی اقای اسلامیان رفتیم خونه سمیرا مامانی وباباحاجی عمه ها وعموها هم دعوت داشتند ساعت 7الی8 بود که مامانی وعمه و عمو مهدی هم اومدن شما هم اینقدر شیطونی کردی که نگو یه کم بابایی نگهت داشت یه کم بابا یه کم عمه یه کم مامانیها یه کم من وبقیه شو خاله فاطمه تا اینکه مراسم به پایان رسید وخاله با عمو روح الله که خیلی دوست داره وتو هم دوستش داری بردنت خونه بابایی بعد ما اومدیم خونه بابایی دنبالت ولی با این بلا گریها بدنبود خوش گذشت راستی لپ یه نی نی کوچولو رو کشیدی خیلی گریه کرد از خونه مامانی که اومدیم بیرون مامانی و عمه رو رسوندیم خونه وقتی عمه پیاده شد بهش چسبیدی وبه بابا هم گفتی بیبیب اوندا بیایعنی ماشین وکنارپارک کن بیا بابا هم گوش به حرف تو ی خوش زبون ماشین و پارک کرد وپیاده شد دو ساعت هم خونه باباحاجی بودیم تا اینکه خوابت گرفت فدات بشم نمیدونی چقدر خوابالو هستی شبها نهایت ساعت ده دیگه میخوای بخوابی تا خود صبح


تاریخ : 18 مهر 1392 - 07:49 | توسط : مامان هانيه | بازدید : 718 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام