خونه ی بابا حاجی
اینجا اتاق عمه جونه شبها که میریم خونه بابا حاجی دوست داری بری اتاق عمه و شیطونی بکنی اره دیگه رایانه هست و چیزهایی که نباید دست بزنی
سرچشمه محلات
رفته بودیم اب گرم و بعد از اونجا رفتیم سرچشمه محلات خیلی خوش گذشت به تو هم خیلی خوش گذشت خوشحال بودی وبازی میکردی از جلو بازار رد میشدیم یه توپ دیدی وگفتی میخوام برات خریدیم وتا اخر مسافرت باهاش بازی میکردی
نفسم فدات بشم الهی
اینجا خونه مامانیه مامانی نماز میخوند تو هم بازبون خوشگلت میگفتی ما مانی لا لا هو لالاه مامانی چادر نماز سرت کرد و میگفت نماز بخون
خیلی عزیزی
خیلی عزیزی هانیه جونم چون کوچولوی بلایی هستی بیشتر روزها خونه ی مامانی هستیم اگه یه روز تو خونه باشیم اونقدر مامانی وخاله تلفن میزنن که ///چرا نمیاین///یا بابایی میاد دنبالمون و تو خونه مامانی اگه بزرگترین اذیتهارو بکنی براشون جالبه وبا بوس بوس تموم میکنن احساس میکنم این مامانی وبابایی تو رو لوس میکنن اگه شیطنت بکنی من نمیتونم بگم نکن بابایی میگه بذار راحت باشه تو هم اونجا کمال سو استفاده رو میکنی از بس هرچی خواستی بهت دادیم یه کمی هم جیغ جیغو شدی
فدای ذوق کردنت
این قاپ و چشم روشنی برای خاله فاطمه خریدیم اخه کم کم داره میره خونه بخت اینقدر از این قاپ خوشت اومده بود که ازش جدا نمیشدی