شب بعد هانیه جان همون کاری رو کردی که حدس میزدم وقتی رفتیم خونه باباحاجی داخل اون اتاقو نگاه کردی و با دستای کوچولوت اشاره کردی موو یعنی عمو گفتم الهی فدات بشم میاد
خداحافظی با عمو حسین
سلام هانیه جانم این عکس مربوط به شبی میشه که عمو حسین میرفت یزد این عکسو موقع خداحافظی توی ایستگاه قطار گرفتم میدونم برات سخته که بعد از سه ماه هرشب با عمو بودن امشب باهاش خداحافظی بکنی ولی عمو هم مجبوره بره باهاش خداحافظی میکنیم وموفقیتش رو ارزو میکنیم دوشنبه شب ساعت 45;22
رفتیم اقا علی عباس
سلام زندگی من عمرم نفسم ینج شنبه من وتو وبابا مامانی عمه خدیجه عمو مهدی وعمو حسین رفتیم اقا علی عباس باباحاجی وعمو علی هم روز بعد اومدن شب اونجا خوابیدیم خیلی خوش گذشت برات خونه کلبه ای رو برداشته بودم که شب خیلی راحت توش خوابیدی تانیمه شب دور هم نشسته بودیم ولی تو ساعت 12 تو بغل بابا خوابت برد ساعت 6صبح از خواب بیدار شدی خیلی شاد بودی عزیز دلم یه عالمه ازت عکس گرفتم ولی موقعیکه وارد سیستم کردم ویروس گرفت پاک شد اگه بتونم برگردونم برات ذخیره میکنم
وقتی نگاهم میکنی عشق میکنم
عروسی خاله خیلی بهت خوش گذشته بود از عروسی خاله به بعد هرروز برامون میرقصی الهی قربون رقصت برم بابا محسن هم ذوق کرده برات یه اسپیکر خریده خونه مامانی که هستیم روشن میکنیم تو هم برامون میرقصی چقدر مامانی وبابایی وخاله ها ذوق میکنن هرشب از خونه بابایی میریم خونه بابا حاجی این اسپیکر مدام دستته و اونجاهم برات روشن میکنیم و میرقصی عزیزم اینقدر ما رو میخندونی اخه نسبت به سنت خیلی قشنگ میرقصی چقدر مامانی وباباحاجی بوست میکنن عمه جونها عموها چقدر برات ذوق میکنن وبغلت میکنن فدات بشم ازبس عزیزی اخه از نوه ی پسری نوه ی اولی
ضربان قلب من برای تو تند میزنه
روز پنج شنبه عروسی خاله فاطمه بود عروسیشون خیلی خوش گذشت تو همش میخواستی بری بغل عمو روح الله الهی فدات بشم چقدر برای خاله وعمو رقصیدی چقدر ذوق میکردی عزیز دلم لباس عروس تنت کرده بودم و کنار خاله نشسته بودی عمه خدیجه هم کلی عکس ازت گرفت
عروسی خاله
این روزها مشغول چیدن جهیزیه خاله فاطمه بودیم تو هم مثل همیشه چقدر شیطونی کردی ظهرها ساعت 12 که میشد خوابت میبرد ماهم میرفتیم برای چیدن