عروسک قصه ی زندگیه من وبابا
امشب با هم بازی میکردیم که ..........
رفتی روی اپن آشپز خونه ومرتب میگفتی که........
از من عکس بگیر الهی قربونت برم
از بس ازت عکس میگیرم حالا دیگه تا یه جایی نشستی میگی از من عکس بگیر
رفتی روی اپن آشپز خونه ومرتب میگفتی که........
از من عکس بگیر الهی قربونت برم
از بس ازت عکس میگیرم حالا دیگه تا یه جایی نشستی میگی از من عکس بگیر
هانیه و بازی و شادی...........
شبهای تابستان
و پیشنهاد هانیه به بابا :بریم پارک
بابا هم مثل همیشه........... نه نمیگه
و تو هم میخندی و به بایا میگی: مرسی ،،،ممنون
هانیه جان.......... من و بابا تصمیم داریم تو رو به تموم آرزوهایت برسونیم
عزیزم ......ایشالله همیشه سلام باشی ولبت خندون باشه
دوستت دارم عزیزتر از جانم
و پیشنهاد هانیه به بابا :بریم پارک
بابا هم مثل همیشه........... نه نمیگه
و تو هم میخندی و به بایا میگی: مرسی ،،،ممنون
هانیه جان.......... من و بابا تصمیم داریم تو رو به تموم آرزوهایت برسونیم
عزیزم ......ایشالله همیشه سلام باشی ولبت خندون باشه
دوستت دارم عزیزتر از جانم